جاري تحميل ... ألف ياء

إعلان الرئيسية

إعلان

عاجل

إعلان في أعلي التدوينة

جديد علَّم نفسك
ترجماتترجمات إلى العربيةحامد حبيب

قلم رصاص" بقلم : ناهيده سلطاني _ إيران ترجمة من الفارسية: حامد حبيب_مصر

 

_( ترجمة من الفارسية للعربية)_

        _ ترجمه از پارسي به عربى _

           —---


------------------

" قلم رصاص"

بقلم : ناهيده سلطاني _ إيران

ترجمة من الفارسية: حامد حبيب_مصر

—----------------------------------

أفضلُ هدية تلقَّيتُها على الإطلاق من يدٍ كريمة  ،

قلم ...

بالأمس، كان أفضل يوم، حصلتُ على أفضل هديةٍ من أعزِّ أصدقائي.

قلم ...

إنه يوقظُ ذكريات طفولتي في المدرسةِ الابتدائية في ذهني وروحي ويأخذني إلى رحلاتِ الأطفال.

وبين بناتي

لأنفجرَ بالضحكِ الحزين

قلم ...

أتذكّرُ مقاعدَ الصف

أتعرف ؟

لا يزالُ فصلًاً دراسيًا فارغًا وقلبًا متشوّقاً لطفولتنا

قلم ...

جداول فارغة

في صمتٍ غريب

سأكتب ذكريات الصفِّ الأوّل بقلم رصاص

وابتساماتٍ جافة

عن طريق ضرب قبضة المعلم على الطاولة

وصوت  تقليب صفحات اللغة الفارسية

قلم ...

أمشي وحدي في الصف

أين المعلم؟!

لماذا غطى الغبارُ كرسيَّه وطاولته؟

مقاعد الفصول الدراسية مُجمَّدة

أين هي مريم؟

نرجس وثريا ،و…….؟

لا تزال صفحةُ بابا "عباد" تتنقل

مع ريح الذكرياتِ الحزينة

حيث كلبٌ يمشي

فيرى الكلبُ قطة

فيتبعُ الكلبُ القطة..

هناك عُبوسٌ على الحائط

يتردّدُ صدى صوتِ المُعلِّم في الفصل

والمرارةُ في حلقي..

يكتب المُعلمُ بالطباشير على السبُّورة الباهتة

وأنا على المكتب بقلمي الرصاص

وبيدي منديل مبلل

قلم ...

المُعلّمُ صار وحدَه

فصلُه فارغ

نظراتُه باردة وبلا روح

الدموع تنزلق من زاويةِ عينيه

أطفالٌ يصرخون من خلفِ النافذة

تم سماعهم يقولون :

ما أجملَ خطّ المُعلم؟!

والمعلمُ ينظر إلى الأطفالِ ويضحك

ما أجمل ابتسامة المعلم!

وما أجمل قلمي !

…………… .

صديقي العزيز، أشكرك على هذه

الهدية الجميلة والثمينة والروحية

          ____________

بهترین هدیه ای که تا کنون از دستی مهربان گرفته ام .

مداد ...

دیروز در بهترین روز ، بهترین هدیه را از بهترین دوست گرفتم .

مداد ...

یاد خاطرات دوران کودکی  دبستانی ام را در ذهن و روحم بیدار می کند و مرا می برد به پروازهای کودکانه .

به دویدن های بی ریای دخترانه

به شکفتن خنده های بی غمانه

مداد ...

یاد نیمکت های کلاس

چه کسی می داند

هنوز کلاس خالی دلش لک زده برای دوران کودکیم

شاید لب گلدان شمعدانی کلاس کنار پنجره خشکیده

مداد ...

میزهای خالی

در سکوتی غریبانه

من با مداد خواهم نوشت خاطرات کلاس اولم را

خشکیدن لبخندها

با کوبیدن مشت معلم بر میز

پیچیدن صدای ورق خوردن فارسی اول را

مداد ...

تنهایی در کلاس گام بر می دارم

معلم کجاست ؟!

چرا خاک گرفته صندلی و میزش را

نیمکت های کلاس ، دلشان یخ زده است

مریم کو ؟

نرگس و

ثریا ؟

هنوز صفحه ی بابا آب داد ورق می خورد

با باد غم انگیز خاطره ها

لوح سگ راه می رود

سگ گربه ای می بیند

و سگ گربه را دنبال می کند ...

روی دیوار اخم بر چهره کشیده است

صدای معلم می پیچد در کلاس

و بغض در گلوی من ...

معلم با گچ روی تخته سیاه رنگ و رو رفته  می نویسد

من روی دفتر با مداد

مرضیه با پاکن خیس کرده پاک می کند

تخته را

مداد ...

معلم تنهاست

کلاس اش خالی

نگاهش اش سرد و بی روح

اشک از گوشه ی چشمش می لغزد

یهو فریاد بچه ها از پشت پنجره

شنیده می شود

خط معلم چقدر زیباست ؟!

و معلم با نگاه به بچه ها می خندد

و لبخند معلم چقدر زیباست !

و مداد من زیباتر ...

دوست نازنینم تشکر برای این هدیه ی زیبا و ارزشمند و معنوی

__________

نويسنده : ناهيده سلطاني _ إيران

مترجم : حامد حبيب _ مصر


***********************


***********************

إعلان في أسفل التدوينة

اتصل بنا

نموذج الاتصال

الاسم

بريد إلكتروني *

رسالة *